اممم خب شیلام به همگی من برای اولین بار تو کل عمرم تونستم بیام تستچی و تست بذارم؛-؛ خب سوال دیگری؟:>♡
خب اینجا کل داستان از این قضیه هست که طبق معمول عشق و عاشقی باز چیزی آخه به ذهنم نمیرسهههههه:< * اول صبح هست تقریبا ساعت ۶:۳۰ گوشیت زنگ میخوره و از خواب بیدار میشی با تمام بی حوصلگی می ری سراغ موبایلت تل زنگ رو خفه کنی:> بعدش میری سرویس بهداشتی uwu :> که مسواک بزنی و بعدش میری حموم که یک عنکبوت زیبا رو میبینی سکته میزنی و میری از حموم بیرون:> ( دیدن به رویاها یعنی این*^*)

بعدش میری و صبحانتو آماده میکنی که اونجا یه سری هم به ماهیت که توی آکواریوم هست میزنی و بهش غذا میدی*^*♡ بعد از خوردن صبحانه کیفتو برمیداری و کتاب هاتو نذاری داخلش که بری به مدرسه چون امتحان هم داری:> بعد از اینکه رسیدی مدرسه خیلی ناگهانی کراش خرت رو میبینی که در حال زر زدن میباشد:> ( فقط خواستم یکم برینم:> ) میری مدرسه و دوست صمیمیت رو میبینی مثل همیشه با هم صحبت میکنید که your bf میاد پیشت ( منظورم همون دوست پسرته:> آخه نمیدونم چرا انقدر از این کلمه دوست پسر بدم میاد؛-؛) و با هم صحبت میکنید بعد چند دقیقه تصمیم میگیری بری کتابخونه و یکم درساتو مرور کنی که این یعنی اون bf و دوست صمیمیت باهم تهنا تهنا میشن:> ازشون خداحافظی میکنی یعنی میگی فعلا دیگه بعدش هم میری کتابخونه و یکی دیگه از دوستات که خیلی وفاداره تو رو میبینه و باهم درس رو میخونید بعدش موقع امتحان میرسه که تو امتحان رو با یک نزده تموم میکنی ولی به هر حال بهترین نمره رو داری بعد امتحان دوست وفادارت( بیاین اسم این دوست رو بذاریم Lexi و اسم دوست پسره Liam از اسم لیام خیلی خوشم میاد و اسم دوست صمیمیت هم lily اسم خودت هم که اسم خودته*)
نمیدونم چرا اینجا هی فایل عکس ازم میخواد اهههه ولم کن=/
خب اولش یکم ناراحت میشی ولی بعدش میگه اوه اممم باشه پس من و لکسی میریم فردا میبینمتون( شایدم زود تر:>) تو و لکسی میرید ساندویچ فروشی و غذاتون که تموم شد میرید پارک که یکم قدم بزنید که یهویی لیام و لی لی و بقیه ی دوستان عنتر رو میبینید دوستان عنتر الان مهم نیستن! بلکه لی لی و لیام مهمن چون تو دهن هم نشستن:-:🤲 تو یکم تعجب میکنی ولی مثل همیشه سکوت میکنی و از کنارشون رد میشی لکسی یکم اعصبانی میشه ولی تو و لکسی باهم خیلی زود اونجا رو ترک میکنید( تف تو صورتت لیام😺) تو از لکسی خداحافظی میکنی یکم ناراحتی ولی بازم میگی حتما چیزی نبود بعدش به لیام زنگ میزنی که باهاش صحبت کنی و حالشو بپرسی خلاصه چرت و پرت های دیگه 😀
اهههههه چه گوهی خوردم زدم ۱۵ تا سوالT^T یه چند تا سوال چرت و پرت میدم یه چیزی بگید دیگه
آقا شما همسن بنده هستید؟
خب بستنی یا پاستیل؟
پارت ۲ یا همینجا تمومش کنم؟
تو هم بیکاری؟
خب برمیگردیم به تست=^=
وقتی به لیام زنگ میزنی صدای خنده ی لی لی رو می شنوی که یکم ناراحتت میکنه بعد لیام بهت میگه ببخشید باید برم فعلا ( آخه گوزو یه سلام میکردی میموردی؟ جر میخوردی؟نه بگو؟!) حتی گذاشت یه سلام بگی و یکم گریت میگیره خلاصه چاره ای نداری جز اینکه بری سر درست و بعدش بری تو اینستا ول بچرخی:> وقتی درست تموم شد میری سراغ موبایلت پست جدید لیام رو میبینی که یه عکس از لی لی و خودش گذاشته و میگه یک روز خوب با دوست خیلی خوب(^-^ اگه من یکی آخرش تیکت نکردم^-^) لکسی هم عکسو میبینه و بهت پیام میده که میخوام بیام خونت اگه مشکلی نیست بعد خوشو بلافاصله میرسونه*^*لکسی درباره ی اینکه چقدر از امروز صبح سر امتحان تا حالا لی لی و لیام به هم نزدیک شدن حرف میزنه تو هم فقط سکوت میکنی چون واقعا به طرز عجیبی ناراحتی😕
لکسی هم میگه ناراحت نباش شاید لیام یکم دلش میخواد با بقیه وقت بگذرونه؟ و تو هم میگی شاید... اون شب لکسی پیشت میمونه که فردا صبح رو خیلی خوب شروع میکنی به سوسک هشت متری داخل حموم سلام میکنی:> و اما بسم الله؛-؛ تو و لکسی میرید دانشگاه یا مدرسه خودم نفهمیدم اصلا میرید دبیرستان وقتی لیام رو میبینی میری و محکم بغلش میکنی ولی لیام زیاد مشتاق دیدنت نبود =/ ( خدایا یعنی میخوام سر لیامو بکوبم تو دیوار اههههههه آخر این داستان یا من تشنج میکنم یا لکسی ؛-؛) بعدش که لی لی میاد لیام اون رو محکم بغل میکنه واقعا ناراحت میشی و واقعا میخوای جیغ بزنی؛-؛ با قدم های محکم میری تو کلاس و یه گوشه میشینی:> لکسی هم میگه واقعا فکر نمیکردم لی لی و لیام انقدر بچ باشن =/ تو هم گفتی نمیدونم واقعا نمیدونم چی بگم... لیام و لی لی گرم صحبت هستن که تو میری پیششون و درباره ی امتحان دیروز باهاشون صحبت کنی که اونا آروم آروم جاشون رو تغییر میدن...
خب ببخشید برای پارت ۱ بسه خوابم میاد ببخشید:< یه سوال داشتم
پارت بعدی رو چرت ولی قشنگ تموم کنم یا جدی؟ نه اول جدی تموم میکنم بعدش شاید:> ولی خب هنوز مطمئن نیستم....
لایک میکنیییی؟؟؟؟ ممنون میشممممم:> خوف تا فردا و روی خوش تر؛-؛ خدافس همگییییی؛^؛
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)